توسل: توحيد يا شرك ؟

مشخصات كتاب

نام كتاب: توسل: توحيد يا شرك؟

نويسنده: آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى دام ظله

موضوع: توسل

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

ناشر: امام على بن ابى طالب عليه السلام

مكان چاپ: قم

سال چاپ: 1389

نوبت چاپ: اول

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

[پيشگفتار]

از بهانه هايى كه توسط وهابيت مطرح و در سال هاى اخير توسّط آنان به شدت تبليغ و ترويج مى شود و از عقايد مسلّم انحرافى آنان به شمار مى آيد، عدم جواز توسّل به رسول خدا صلى الله عليه و آله، اهل بيت آن حضرت و به طور كلّى اولياى الهى است. آموزه هاى فرقه ى وهابّى نه تنها توسّل به آن ذوات مقدس را جايز نمى داند، بلكه آن را شرك مى شمرد، متوسّل را مشرك ناميده، و خونش را مباح مى داند.

(فراموش نكنيم كه مسأله توسل را همه فرقه هاى اسلامى به جز فرقه وهابى قبول دارند).

در اين نوشتار به نقد و بررسى اين نظريه در چند محور پرداخته مى شود:

1. عقيده وهابيون درباره توسّل

2. معناى توسّل

3. ريشه قرآنى توسّل

ص: 8

4. توسّل به پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان حيات آن حضرت

5. توسّل به پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از حيات و پس از وفات آن حضرت

6. پاسخ به يك پرسش

7. فلسفه توسّل

8. توسّل عين توحيد است، نه شرك

اوّل: عقيده وهّابيون درباره توسّل

عقيده وهّابيون درباره توسل به قدرى روشن و معروف است كه هر كس سفرى به حجاز داشته باشد، در آن كشور- به ويژه در مدينه منوّره- برخورد تند و توهين آميز اين گروه را با كسانى كه به پيامبر عليه السلام و اولياى الهى متوسل مى شوند مى بيند. كافى است كسى كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله آن حضرت را مورد خطاب قرار دهد و از آن حضرت بخواهد، نزد خدا از او شفاعت كند و يا حاجت مادّى و يا معنوى اش را به وسيله آن حضرت از خداوند طلب نمايد در اين صورت، با توهين مأموران و گروههاى به اصطلاح امر به معروف و نهى از منكر عربستان مواجه مى گردد و با چماق شرك از آنجا رانده مى شود.

خطباى آنان نيز در خطبه هاى نماز جمعه و غير آن، پيوسته اين نكته را تكرار مى كنند كه توسّل به رسول خدا صلى الله عليه و آله و اولياى الهى شرك است، تكرارى كه همه از آن خسته شده اند، سپس اضافه مى كنند:

« «مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ»؛ هر كس به خدا شرك

ص: 9

ورزد، بهشت بر او حرام است».(1)

علاوه بر آن هر سال دهها عنوان كتاب در تيراژهاى ميليونى به زبان هاى مختلف دنيا در عربستان منتشر شده و در اختيار زائران كشورها قرار مى گيرد و به نقاط مختلف دنيا نيز فرستاده مى شود كه در آنها اين مطلب تكرارى منعكس است، به گونه اى كه از شاخصه هاى مذهب وهّابيت تحريم توسّل است.

اين نظريه را محمد بن عبدالوهاب بينان گذار فرقه وهّابيت در عربستان به گونه اى واضح در كتاب خود آورده است. او به صراحت مى گويد:

«من عبداللَّه ليلًا و نهاراً ثمّ دعا نبيّاً او وليّاً عند قبره، فقد اتّخذ إلهين اثنين ولم يشهد أن لا اله الّا اللَّه؛

اگر كسى در تمام شب و روز خدا را عبادت كند، آنگاه نزد قبر پيامبر و يا ولىّ خدا، آنان را بخواند (و حاجتى بطلبد) در واقع دو معبود براى خود برگزيده، و گواهى نداده است كه معبودى جز خداى يگانه نيست».(2)

همچنين به نظر وى مسلمان واقعى كسى است كه نه تنها خود به اولياى الهى توسّل نجويد، بلكه بايد از چنين افرادى برائت جويد و آنان را كافر بداند! وى مى نويسد:

«لا يصحّ دين الإسلام الّا بالبراءة ممّن يتقرّب إلى اللَّه بالصلحاء و تكفيرهم؛

اسلام كسى پذيرفته نيست مگر آنكه از كسانى كه به واسطه صالحان به خدا تقرّب مى جويد


1- مائده، آيه 72
2- مجموعه مؤلفات شيخ محمد بن عبدالوهاب، ج 6، ص 146

ص: 10

بيزارى جسته و آنان را كافر بشمارد».(1)

از اين رو، محمد بن عبدالوهاب ريختن خون اين افراد را مباح مى شمارد و به دروغ مى گويد:

«إجماع المذاهب كلّهم على أنّ من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يدعوهم انّه كافر مرتدّ حلال المال والدّم؛

همه مذاهب اجماع دارند! بر اينكه هر كس بين خود و خداوند واسطه اى قرار دهد و آنان را بخواند، كافر مرتدّ است و مال و خونش حلال است».(2)

هيأت افتاى سعودى كه داراى تشكيلاتى رسمى در حجاز است، در فتواهاى خويش خطّ تكفير متوسّلان به اهل بيت عليهم السلام را ادامه داده و به صراحت بر آن اصرار مى ورزد.

بعضى از مفتيان سعودى در حالى كه ازدواج با زنان اهل كتاب را مجاز مى داند(3)، ازدواج با شيعيان را مجاز نمى داند و در علّت آن


1- مجموعه مؤلفات شيخ محمد بن عبدالوهاب، ج 6، ص 146
2- همان مدرك، ص 147، 213، 227، 232، 242. ذكر اين نكته ضرورى است كه ادّعاى اجماع مذاهب صحيح نمى باشد. در موسوعه كويتيه آمده است:« جمهور فقها از مالكيه، شافعيه، متأخران از حنفيه كه مذهب حنبلى ها نيز مى باشد معتقدند توسّل به پيامبر و آن حضرت را واسطه ميان خود و خدا قرار دادن چه در زمان حياتش و چه بعد از وفاتش جايز است»،( ذهب جمهور الفقهاء- المالكية والشافعية ومتأخرى الحنفية وهو المذهب عند الحنابلة الى جواز هذا النوع من التوسّل سواء فى حياة النبىّ او بعد وفاته)،( الموسوعة الفقيهة الكويته، ج 14، ص 156). در اين كتاب مصادر اين نظر نيز نقل شده است
3- « يجوز للمسلم ان يتزوّج كتابيّة- يهوديّة أو نصرانيّة- اذا كانت محصنة وهى الحرّةالعفيفة؛ ازدواج مرد مسلمان با زن يهودى يا مسيحى- اگر عفيف باشد- جايز است».( فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، ج 18، ص 315)

ص: 11

آورده:

«لانّ المعروف عن الشيعة دعاء أهل البيت و الاستغاثة بهم و ذلك شرك أكبر؛

زيرا كه شيعه اهل بيت را مى خواند و به آنان توسّل مى جويد و اين بزرگ ترين شرك است».(1)

اين در حالى است كه مسيحيان رسماً قابل به تثليث يعنى خدايان سه گانه اب و ابن و روح القدس هستند.

در پاسخ استفتاى ديگرى نوشته اند:

«إذا كان الواقع كما ذكرت من دعائهم عليّاً والحسن و الحسين و نحوهم فهم مشركون شركاً أكبر يخرج من ملّة الاسلام فلا يحلّ أن نزوّجهم المسلمات، و لا يحلّ لنا أن نتزوّج من نسائهم و لا يحلّ لنا ان نأكل من ذبائحهم؛

اگر- آن گونه كه گفته مى شود- آنان على و حسن و حسين را بخوانند (مثلًا يا على و يا حسن و يا حسين بگويند) مشركند و از ملّت و آئين اسلام خارج مى شوند و ازدواج با آنان حرام است، نه مى توان به آنان زن داد و نه از آنان زن گرفت و ذبيحه آنان نيز حلال نيست».(2)

بنابراين، وهّابيون توسّل را شرك مى دانند و هر كس به اولياى الهى متوسّل شود را مشرك مى شمارند و ازدواج با آنان را جايز نمى دانند و ذبيحه آنان را نيز حلال نمى شمرند.


1- همان مدرك، ص 299 و 313
2- همان مدرك، ج 3، ص 373

ص: 12

مى دانيم ساير فرقه هاى اسلامى نيز به بزرگان دين متوسل مى شوند و زيارتگاه هاى آنها در شهرهاى مختلف گواه اين مدّعاست و لابد همه آنها كافر و مشركند و خونشان و اموالشان حلال است و از اينجاست كه سرچشمه ترورها، كشتارها و خونريزى هاى بى حساب آنها روشن مى شود.

دوم: معناى توسّل

براى پاسخ به اين نظريه نخست معناى لغوى و اصطلاحى توسّل بررسى مى شود و سپس توسّل را در قرآن و سنّت بررسى خواهيم كرد.

لغوى مشهور خليل بن احمد مى گويد:

«وسّلتُ الى ربّى وسيلة أى عملتُ عملًا أتقرّب به إليه وتوسّلتُ إلى فلان بكتاب او قرابة أى تقرّبتُ به إليه؛

به سوى پروردگارم وسيله اى جستم يعنى عملى را انجام دادم كه با آن به او تقرّب جستم و نزديك شدم. وقتى مى گويم:

به فلانى با كتابى و يا به سبب خويشاوندى توسّل پيدا كردم، يعنى به آن وسيله به او نزديك شدم و تقرّب يافتم».(1)

لغوى ديگر ابن منظور نيز مى نويسد:

«توسّل إليه بوسيلة إذا تقرّب إليه بعمل؛

به سوى او با وسيله اى توسّل جست، يعنى با انجام عملى به او نزديك شد» سپس از جوهرى نقل مى كند كه

«الوسيلة ما يُتقرّب


1- كتاب العين، واژه وسل

ص: 13

به إلى الغير؛

وسيله آن چيزى است كه به وسيله آن به ديگرى تقرّب جسته مى شود».(1)

بنابراين، توسّل به معناى استفاده از چيزى براى تقرّب به ديگرى است و توسّل به پروردگار نيز به معناى استفاده از امورى مشروع براى تقرّب به پروردگار است كه با انجام كارهاى نيك به او تقرّب مى جوييم.

امّا توسّل به اولياى الهى به معناى شفيع قرار دادن آنها نزد خداست، «در واقع ماهيّت توسّل با ماهيت (طلب شفاعت يكى است ... آنها (اولياى الهى) در پيشگاه خدا براى كسى كه به آنها متوسّل شده، شفاعت مى كنند».(2)

البته روشن است كه توسّل به اولياى الهى به معناى مستقل دانستن آنها در تأثير و رفع مشكلات نيست؛ بلكه از آنها به سبب آبرومندى و بندگى شايسته نزد خداوند، مى خواهيم تا از خداوند طلب كنند مثلًا مشكل ما را مرتفع سازد و يا گناهان ما را بيامرزد و گاه از خود آنان مى خواهيم باذن اللَّه و با اجازه تكوينى پروردگار مشكلى را از ما مرتفع سازد، امّا آنچه كه نادرست است آن است كه كسى آنها را مستقل در تأثير و تصرّف بداند و اولياى الهى را در عرض پروردگار رافع مشكلات و برآوردنده حاجات بدون كمك خواستن از خداوند بشمارد.


1- لسان العرب، واژه وسل
2- شيعه پاسخ مى گويد اثر آيت اللَّه العظمى مكارم شيرازى، ص 233- 234

ص: 14

سوم: ريشه قرآنى توسّل

اشاره

توسّل به اولياى الهى دو گونه است، گاه از خود آنان كمك خواسته مى شود كه با اذن الهى رفع مشكل كنند و گاه نيز از آنان مى خواهيم كه واسطه بين ما و خدا شوند، تا خداوند مشكل ما را رفع كند؛ و اين هر دو نحوه توسّل ريشه قرآنى دارد:

1. اولياى الهى با اذن خداوند رفع مشكل مى كردند!

طبيعى است كه هر فرد مسلمان زمانى مى تواند وليّى از اولياى الهى را واسطه قرار دهد و يا از وى در دشوارى ها كمك بخواهد كه خداوند چنين اذنى را بدهد، وگرنه نمى شود كمك خواست. در واقع مشروعيّت اين عمل، متوقّف بر اذن خداوند است.

در قرآن كريم درباره حضرت عيسى عليه السلام آمده است كه آن حضرت با اذن الهى مشكلاتى را مرتفع مى ساخت، بيمارانى را شفا مى داد و حتى مردگانى را زنده مى كرد.

در آيه 110 سوره مائده خداوند خطاب به حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: « «وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَتُبْرِءُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي»؛ و با اذن من، از گِل چيزى به صورت پرنده مى ساختى و در آن مى دميدى و به اذن من پرنده اى مى شد و كور مادرزاد ومبتلا به بيمارى پيسى را به اذن من شفا مى دادى ومردگان را به اذن من زنده مى كردى». (دقت كنيد)

ص: 15

با اين اذن الهى، آن حضرت اعلام مى كند كه من با اذن خداوند اين امور را انجام مى دهم. در آيه 49 سوره آل عمران از زبان آن حضرت مى خوانيم: « «أَنِّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِّنْ رَبِّكُمْ أَنِّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِءُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ»؛ من نشانه اى از طرف پروردگار شما برايتان آورده ام؛ من از گل چيزى به شكل پرنده مى سازم، سپس در آن مى دمم و به اذن خدا، پرنده اى مى گردد و به اذن خدا، كور مادر زاد و مبتلا به بيمارى پيسى را بهبودى مى بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم و به شما خبر مى دهم از آنچه مى خوريد وآنچه را در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد».

بنابراين، اگر كسى نزد حضرت عيسى عليه السلام مى آمد و مى گفت: فرزند مرا به اذن خدا شفا بده! و يا اين مرده را به اذن خداوند زنده كن! هرگز شرك نبود و مجاز بود، زيرا هم شخص درخواست كننده و هم حضرت عيسى عليه السلام مى دانست كه با اذن الهى چنين كارى انجام خواهد شد.

مى دانيم كه اگر كارى شرعاً مجاز نباشد و شرك باشد، حتّى يك مورد آن نيز نبايد جايز باشد! زيرا عدم جواز شرك براى خداوند استثناء بردار نيست. در نتيجه، اگر كسى از اولياء و مقرّبان درگاه الهى بخواهد- با اذن پروردگار- مشكل وى را برطرف سازد، كار خلافى مرتكب نشده است. جالب است بدانيم كه در آيه 45 همين سوره،

ص: 16

خداوند آبرومند بودن و مقرّب بودن آن حضرت را نزد خود يادآورى مى كند، آنجا كه فرشتگان به حضرت مريم بشارت وجود حضرت عيسى را مى دهند و آنگاه مى افزايند: « «وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنْ الْمُقَرَّبِينَ»؛ در دنيا و آخرت آبرومند است و از مقرّبان (الهى) خواهد بود». آنها در برابر اين دليل روشن چه پاسخى دارند؟! هيچ.

2. درخواست از اولياى الهى براى دعا و طلب مغفرت از خداوند

نوع ديگر توسّل به اولياى الهى آن است كه انسان از آنان بخواهد كه براى او نزد خداوند دعا كنند و يا استغفار نمايند و از خداوند بخواهند كه گناهش را بيامرزد. اين نوع خواستن ها نيز خوشبختانه در قرآن به صراحت مطرح شده است:

1. بنى اسرائيل هنگامى كه در بيابان گرفتار بودند، خطاب به موسى گفتند: « «يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا»؛ اى موسى، هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا اكتفا كنيم، از خداى خود بخواه كه از آنچه از زمين مى رويد، از سبزيجات، خيار، سير، عدس و پياز براى ما بروياند».(1)

بنى اسرائيل از آن حضرت مى خواهند كه در پيشگاه خدا دعا كند،


1- بقره، آيه 61

ص: 17

تا با روياندن سبزيهاى متنوّع، مشكل آنها را برطرف سازد.(1)

2. هنگامى كه فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام به خطاى خويش پى بردند، خطاب به آن حضرت گفتند: « «يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ»؛ اى پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم».

حضرت يعقوب عليه السلام نيز در پاسخ درخواست آنان گفت: « «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»؛ به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى طلبم كه او آمرزنده و مهربان است».(2)

بنابراين، گناهكاران مى توانند از اولياى الهى درخواست كنند تا براى آنها از خداوند طلب مغفرت نمايند.

3. خداوند به افرادى كه گناه كرده اند مى گويد اگر نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بروند و علاوه بر استغفار از گناهان خويش، از آن حضرت نيز بخواهند براى آنان استغفار كند خداوند آنها را مى بخشد. « «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً»؛ و اگر آنان، هنگامى كه (با گناه و نافرمانى) به خود ستم


1- آن حضرت در پاسخ به آنها نفرمود كه اين عملتان شرك آميز است، بلكه فرمود:« آيا غذاى پست تر را به جاى غذاى بهتر انتخاب مى كنيد؟». آنگاه ادامه داد:« اكنون كه چنين مى خواهيد بكوشيد از اين بيابان در شهرى فرود آييد، كه هر چه مى خواهيد در آنجا براى شما وجود دارد»
2- يوسف، آيه 97 و 98

ص: 18

مى كردند، به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند».(1)

بنابراين، يكى از راههاى بخشش گناهان درخواست از رسول خدا صلى الله عليه و آله، براى استغفار است كه مورد سفارش خداوند قرار گرفته است.

اين آيات نيز در اين قسم از توسل صراحت دارد.

چهارم: توسّل به پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان حيات آن حضرت

اشاره

روشن شد كه قرآن كريم توسّل به اولياى الهى را براى رفع مشكلات مادّى و معنوى مجاز شمرده و بدان ترغيب نموده است.

اكنون بنگريم آيا در زمان حيات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به آن حضرت توسّل جسته مى شد؟ آيا آن حضرت به درخواست مردم پاسخ مثبت مى داد؟ در روايات، موارد متعددّى از توسّل به آن حضرت نقل شده است كه به دو نمونه از منابع اهل سنّت اشاره مى كنيم:

1. توسّل مردى نابينا به رسول خدا صلى الله عليه و آله

ترمذى در صحيح خود از عثمان بن حنيف نقل مى كند كه مردى نابينا به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! از


1- نساء، آيه 64

ص: 19

خدا بخواه تا مرا شفا دهد (

ادع اللَّه أن يعافينى

). حضرت فرمود:

«إن شئتَ دعوتُ، و إن شئتَ صبرتَ فهو خير لك؛

اگر بخواهى برايت دعا مى كنم واگر صبر كنى براى تو بهتر است».

مرد گفت: مى خواهم برايم دعا كنى.

رسول خدا صلى الله عليه و آله به او دستور داد وضوى كامل و خوبى بگيرد و آنگاه اين دعا را بخواند:

«أللّهم إنّى أسألك وأتوجّه إليك بنبيّك محمّد نبىّ الرّحمة؛ يا محمّد! إنّى توجّهت بك إلى ربّي في حاجتي هذه لتقضى لي، أللّهم فشفّعه فىّ؛

خدايا! من تو را مى خوانم و به واسطه پيامبرت محمد كه پيامبر رحمت است به سوى تو توجّه مى كنم. اى محمّد! من به واسطه تو به پروردگارم براى برآوردن حاجتم توجّه نمودم تا حاجتم برآورده شود، پس خداوندا او را شفيع من (براى برآوردن حاجتم) قرار ده!».(1)

حاكم نيشابورى نيز، پس از نقل اين حديث، تصريح مى كند اين حديث برابر شرايط بخارى و مسلم حديث صحيحى است، هر چند آنها، اين حديث را نقل نكرده اند(2) و مطابق نقل مسند احمد آن مرد دستور پيامبر را انجام داد و شفا يافت.(3)


1- سنن ترمذى، ج 5، ص 229، ح 3649( ترمذى پس از نقل حديث مى گويد: هذا حديث حسن صحيح)؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 441، ح 1385( مطابق نقل ابن ماجه، پيامبر به او فرمود: وضو بگيرد و سپس دو ركعت نماز بخواند و آنگاه اين دعا را بخواند. ابن ماجه نيز از ابواسحاق نقل مى كند: هذا حديث صحيح)
2- مستدرك حاكم، ج 1، ص 313
3- مسند احمد، ج 4، ص 138

ص: 20

2. دعا براى رفع خشكسالى

در صحيح بخارى از انس بن مالك (صحابى معروف رسول خدا صلى الله عليه و آله) نقل شده است كه سالى در مدينه قحطى و خشكسالى شد؛ پيامبر مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود كه مردى عرب ايستاد و عرض كرد:

«يا رسول اللَّه هلك المال وجاع العيال، فَادْعُ اللَّه لنا؛

اى رسول خدا اموال ما نابود شد و خانواده ما گرسنه اند، در پيشگاه خدا براى ما دعا كن».

رسول خدا صلى الله عليه و آله دستان مباركش را به سوى آسمان بلند كرد و در آن حال، هيچ اثرى از ابر در آسمان نبود، به خدايى كه جان من در دست اوست، هنوز دستانش را پايين نياورده بود كه ابرهايى همانند كوه آشكار شد و هنوز آن حضرت از منبر خطابه پايين نيامده بود كه باران شروع به باريدن كرد، تا آنجا كه آب باران از محاسن شريفش سرازير شد. بارش باران در روزهاى بعد تا يك هفته ادامه داشت، و در جمعه بعد از آن حضرت خواستند دعا كند تا باران بازايستد!».(1) آيا اين مرد عرب با گفتن يا رسول اللَّه و با تقاضاى دعاى باران كافر و مهدورالدم شد؟!


1- صحيح بخارى، ج 1، ص 224؛ كتاب الجمعه؛ اين ماجرا با تفاوت هايى در صحيح مسلم، ج 3، ص 24- 25 نيز آمده است

ص: 21

پنجم: توسّل به پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از حيات وپس از وفات آن حضرت

اشاره

گاه وهّابيون در برابر آيات و رواياتى كه جواز توسّل به پيامبر صلى الله عليه و آله را ثابت مى كند، هنگامى كه در بن بست قرار مى گيرند مى گويند اين ها مربوط به زمان حيات آن حضرت است و پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله توسّل جايز نيست، چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفته «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَّيِّتُونَ»(1) و ديگر صداى ما را نمى شنود؛ لذا خواندن آن حضرت و توسّل به وى شرك است. در پاسخ مى گوييم:

1. چرا شرك!

نكته اوّل آن است كه بر فرض كه پيامبر صلى الله عليه و آله و اولياى الهى صداى ما را نشنوند تا به آنان توسّل جوييم، چرا اين عمل شرك باشد؟

حداكثر اشكالى كه اين عمل دارد، آن است كه اين كار، لغو و بيهوده است. يعنى شما از كسانى كمك مى جوييد و متوسّل مى شويد كه صدايتان را نمى شنوند و جايگاه شما را نمى بينند و از حال شما بى خبرند! بنابراين لغو و بيهوده است چرا شرك؟ مانند آن كه شما به ديوارى خطاب كنى و پيوسته بگويى: «مرا سيراب كن» كسى كه از آنجا مى گذرد به شما مى گويد چرا كار لغوى انجام مى دهى؟ به بيان ديگر: چگونه توسّل جستن به آن حضرت صلى الله عليه و آله در زمان حياتش جايز و مورد ترغيب خداوند است، ولى پس از وفاتش تبديل به شرك


1- زمر، آيه 30

ص: 22

مى شود؟ توسّل در زمان حيات علامت ايمان و پس از مرگ او نشانه شرك است؟!

بنابراين، چه در كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن حضرت بخواهى (باذن اللَّه) بيمار شما را شفا دهد و يا از آن حضرت بخواهى كه از خداوند شفاى بيمارتان را طلب نمايد ويا براى شمااستغفاركند، شرك نيست! زيرا در هر دو حال، شما آن حضرت را مستقل در تصميم گيرى و در عرْض خداوند نمى دانيد و اگر هم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله صدايت را نشنود، فقط كار بيهوده و لغْوى از شما سرزده است، نه عمل شرك آميز.

متأسفانه متهم كردن ديگران به شرك براى وهابى ها مثل آب خوردن است هر كس را كه به آن حضرت توسّل جويد، با چماق شرك مى كوبند و همه آثار شرك را بر او بار مى كنند، تا آنجا كه جواز قتل او را صادر مى نمايند، همان گونه كه دنيا شاهد است، جمعى از وهابيون با همين انديشه در كشورهاى پاكستان، عراق، افغانستان و ... شب و روز به كشتار مسلمين مشغولند و گاه با عمليات انتحارى صدها تن را به خاك و خون مى كشند؛ با آنكه اين بى گناهان مسلمانند، شهادتين بر زبان جارى مى كنند و به اصول و فروع دين اسلام پايبندند و اهل قبله اند؛ امّا به جرم توسّل به اولياى الهى توسط گروهى كه خود را مسلمان مى پندارند به قتل مى رسند. همين خشونت ها و كشتارها چهره اسلام و مسلمين را در دنيا زشت و ناپسند و نفرت انگيز جلوه داده است.

ص: 23

2. توسّل به رسول خدا صلى الله عليه و آله قبل از حيات

حاكم نيشابورى در كتاب «مستدرك» خود از عمر بن خطّاب از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «هنگامى كه حضرت آدم مرتكب خطا گرديد، به خداوند عرض كرد:

«يا ربّ أسالك بحقّ محمّد لمّا غفرت لي؛

پروردگارا از تو مى خواهم به حقّ محمد گناه مرا ببخشى». خداوند به آدم فرمود: «اى آدم! چگونه محمد را شناختى در حالى كه هنوز او را نيافريدم». آدم عرض كرد:

«پروردگارا! هنگامى كه مرا آفريدى، به بالاى سرم نگاه كردم، ديدم بر ستون هاى عرش نوشته است

«لا اله الّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه

» و من دريافتم كه محمد صلى الله عليه و آله بهترين مخلوق نزد توست كه نام او در كنار نام تو جاى گرفته است.

خداوند فرمود:

«صدقتَ يا آدم! إنّه لأحبّ الخلق إلىّ أدعنى بحقّه فقد غفرت لك، و لو لا محمّد ما خلقتك؛

اى آدم راست گفتى، به يقين محمد محبوبترين خلق به نزد من است و چون مرا به حق او خواندى، تو را بخشيدم و اگر محمد نبود تو را نمى آفريدم».

حاكم نيشابورى پس از نقل اين حديث مى گويد:

«هذا حديث صحيح الاسناد؛

اين حديث سندش صحيح است».(1)


1- مستدرك حاكم، ج 2، ص 615. متقى هندى اين حديث را در كنز العمال، ج 11، ص 455، ح 32138؛ ابن عساكر، در تاريخ مدينة دمشق، ج 7، ص 437، نقل كرده است. سيوطى در تفسير الدّر المنثور( ج 1، ص 60- 61) از ابن عباس نقل مى كند كه از رسول خدا سؤال كردم از كلماتى كه آدم از خداوند فرا گرفت و با آن توبه كرد، چه بود؟ فرمود:« سأل بحقّ محمد وعليّ وفاطمه والحسن والحسين إلّاتبت علىّ فتاب عليه؛ خداوند را بحق و جايگاه محمد و على و فاطمه و حسن و حسين خواند كه توبه اش را بپذيرد، و خداوند توبه اش را قبول كرد». اين روايت را حاكم حسكانى نيز در شواهد التنزيل( ج 1، ص 101) نقل كرده است

ص: 24

3. توسّل به رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از وفات

اشاره

موارد متعددى از توسّل به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از وفات آن حضرت صلى الله عليه و آله نقل شده است كه براى اختصار تنها سه نمونه آن را ذكر مى كنيم:

الف) توسّل بلال بن حارث به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

جمعى از محدّثان و عالمان معروف اهل سنّت مانند بيهقى، ابن ابى شيبه، ابن حجر و ابن كثير و جمعى ديگر نقل كرده اند كه در زمان خلافت عمر بن خطّاب مردم دچار قحطى شدند، مردى كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و خطاب به آن حضرت گفت:

«يا رسول اللَّه! هلك الناس، استسق لُامّتك؛

اى رسول خدا! مردم از قحطى و خشكسالى در حال نابودى اند، براى امّتت طلب باران نما».

رسول خدا صلى الله عليه و آله به خوابش آمد و گفت:

«ائت عمر فاقرأه منّى السّلام وأخبره أنّهم مسقون، وقل له: عليك الكيس؛

به سراغ عمر برو و سلام مرا به او برسان و به او خبر ده كه به زودى باران خواهد

ص: 25

آمد؛ به او بگو: كيسه سخاوت و بخشش را بگشا».

آن مرد نزد عمر آمد و ماجرا را براى او بازگو كرد؛ عمر گريست و گفت:

«يا ربّ، ما الو إلّاما عجزت عنه؛

پروردگارا! من كوشش خود را كردم، ولى ناتوان بودم».(1)

ابن حجر مى نويسد: «سند اين روايت كه ابن ابى شيبه نقل كرده صحيح است» سپس مى افزايد: «نام كسى كه اين خواب را ديده، بلال بن حارث يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله است».(2)

ابن كثير نيز پس از نقل اين ماجرا مى نويسد:

«و هذا إسناد صحيح؛

سند اين روايت صحيح است».(3)

مطابق اعتقاد اهل سنت كه سنّت صحابه را نيز حجّت مى دانند، در اين ماجرا يك نفر از صحابه به نام بلال بن حارث كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت توسّل جست و به صحابى ديگر نيز ماجراى خويش و خوابش را نقل كرد و او نيز وى را مورد سرزنش قرار نداد و با چماق تكفير او را سركوب نكرد و مال و جان و ناموسش را مباح نساخت.


1- دلائل النبوة، بيهقى، ج 7، ص 47، باب ما جاء فى رؤية النبى صلى الله عليه و آله فى المنام؛ مصنف ابن ابى شيبه، ج 7، ص 482- 483؛ ح 35؛ الاستيعاب، ج 3، ص 1149؛ كنزالعمال، ج 8، ص 431، ح 23535؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 44، ص 345؛ تاريخ الاسلام ذهبى، ج 3، ص 273
2- فتح البارى، ج 2، ص 412؛ باب سؤال الناس الامام الاستسقاء اذا قحطوا
3- البداية و النهاية، ج 7، ص 105؛ حوادث سال هيجدهم

ص: 26

ب) ابوايّوب انصارى در كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله

حاكم نيشابورى و احمد بن حنبل و برخى ديگر از علماى اهل سنت نقل كرده اند كه «مروان بن حكم» روزى از كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گذشت كه مشاهده كرد مردى صورت بر قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله گذاشته است (و با آن حضرت نجوا مى كند)؛ دست برد و گردنش را گرفت و گفت:

«أتدرى ما تصنع؛

آيا مى دانى چه مى كنى؟» آن مرد پاسخ داد: «آرى (مى دانم چه مى كنم)». مروان نگاه كرد، ديد آن مرد «ابوايّوب انصارى» (صحابى معروف رسول خدا) است. ابوايوب در ادامه گفت:

«جئت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و لم آت الحجر؛

من به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدم، نه كنار سنگ» سپس افزود:

«سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله. يقول لا تبكواعلى الدّين إذا وليه أهله و لكن ابكوا عليه إذا وليه غير أهله؛

از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:

هر گاه امور دين به دست افراد شايسته و اهلش افتاد، براى دين گريه نكنيد؛ ولى هر گاه به دست نا اهل (اشاره به مروان و مانند اوست) افتاد، گريه كنيد!».(1)

ابوايّوب انصارى صحابى جليل القدر مى داند كه آمدن كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله، مصداق شرفيابى به محضر آن حضرت است. او تفاوتى ميان زمان حيات مادّى پيامبر صلى الله عليه و آله و حيات برزخى آن حضرت


1- مستدرك حاكم، ج 4، ص 515؛ مسند احمد، ج 5، ص 422؛ مجمع الزوائد هيثمى، ج 5، ص 245، تاريخ مدينه دمشق، ج 57، ص 249

ص: 27

نمى بيند و لذا صورت روى قبر مى گذارد و با آن حضرت به نجوا مى پردازد.

و آن سو، مروان بن حكم- دشمن رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت- قرار دارد كه اين صحنه را بر نمى تابد و به آن اعتراض مى كند كه با جواب دندان شكن ابوايّوب مواجه مى شود.

ج) بركت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله

دارمى (از علماى معروف اهل سنت) در كتابش در باب «كرامت هايى كه خداوند نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از وفاتش داشته» نقل مى كند: در مدينه قحطى شديدى آمده بود و مردم به نزد عايشه شكايت بردند و از او چاره جويى خواستند. عايشه گفت:

«انظروا قبر النبى صلى الله عليه و آله، فاجعلوا منه كوىّ الى السماء حتّى لا يكون بينه و بين السماء سقف؛

كنار قبر پيامبر برويد و سوراخى در سقف بالاى قبر قرار دهيد تا آنكه ميان قبر آن حضرت و آسمان مانعى نباشد (و آسمان ديده شود) و منتظر بمانيد». مردم نيز به اين دستور عمل كردند و در نتيجه باران باريد، به اندازه اى كه پس از مدتى بيابان ها سبز شد و شترها (با استفاده از علوفه) چاق و فربه شدند».(1) آيا دستور عايشه چيزى جز توسل به پيامبر صلى الله عليه و آله براى نزول باران بود؛ لابد وهابى ها او را هم تكفير مى كنند.


1- سنن دارمى، ج 1، ص 43- 44

ص: 28

4. توسّل به ديگر اولياى الهى

اشاره

در منابع اهل سنت علاوه بر توسّل به پيامبر صلى الله عليه و آله، توسّل به اولياى الهى نيز نقل شده است:

الف) توسّل به عموى پيامبر صلى الله عليه و آله

در صحيح بخارى، از انس نقل شده است كه: «هر گاه در مدينه قحطى مى شد، عمر بن خطاب به عباس بن عبدالمطلّب متوسل مى شد و تقاضاى باران مى كرد. وى چنين مى گفت:

«أللّهم إنّا كنّا نتوسّل إليك بنبيّنا وإنّا نتوسّل إليك بعمّ نبيّنا فاسقنا؛

خدايا، ما (در زمان خشكسالى در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله) به وسيله پيامبرمان به تو توسّل مى جستيم و تو ما را سيراب مى كردى و اكنون به وسيله عموى پيامبر به تو متوسّل مى شويم، پس اكنون تو ما را سيراب كن». و بدنبال آن باران مى آمد و مردم سيراب مى شدند».(1)

آيا وهابى ها هر دو را تكفير مى كنند؟!

ب) توسّل به قبر امام كاظم عليه السلام

خطيب بغدادى از علماى معروف اهل سنت مى نويسد: ابوعلى خلال (م 242) مى گفت:

«ما همّنى أمر فقصدتُ قبر موسى بن جعفر


1- صحيح بخارى، ج 2، ص 16، ابواب الاستسقاء؛ ج 4، ص 209، باب مناقب المهاجرين وفضلهم

ص: 29

فتوسّلتُ به إلّاسهّل اللَّه تعالى لي ما احبّ؛

هيچ گاه مشكلى برايم پيش نمى آمد، مگر آنكه آهنگ قبر موسى بن جعفر عليهما السلام مى كردم و به او توسّل مى جستم و آنگونه كه من دوست داشتم مشكلم را خداوند بر طرف مى ساخت».(1)

ج) توسّل به قبر امام على بن موسى الرضا عليه السلام

ابن حبّان از دانشمندان اهل سنت و عالم رجالى معروف مى نويسد: «قبر على بن موسى الرضا عليه السلام در طوس كنار قبر هارون الرشيد قرار گرفته است و زيارتگاه معروفى است و من مكرر آن را زيارت كرده ام»؛ سپس مى افزايد: «در مدتى كه من در طوس ساكن بودم، هر گاه مشكلى برايم پيش مى آمد، قبر على بن موسى الرضا عليه السلام را زيارت مى كردم و (به بركت زيارت آن حضرت) رفع مشكلم را از خداوند طلب مى كردم كه در اسرع وقت خواسته ام به اجابت مى رسيد و گرفتاريم برطرف مى شد؛ من اين مسأله را بارها تجربه كرده ام» در پايان مى گويد:

«أماتنا اللَّه على محبّة المصطفى و أهل بيته صلّى اللَّه عليه وعليهم أجمعين؛

خداوند ما را با محبت مصطفى و خاندانش- كه درود خدا و سلامش بر آنان باد- بميراند».(2)


1- تاريخ بغداد، ج 1، ص 133
2- الثقات، ج 8، ص 457( شرح حال على بن موسى الرضا)

ص: 30

د) خاندان پيامبر وسيله نجاتند

شافعى- رئيس مذهب شافعيه- در اشعار خود خاندان رسول خدا صلى الله عليه و آله را وسيله نجات خود مى داند، مى گويد:

آل النبيّ ذريعتي و هم إليه وسيلتي

أرجو بهم اعطى غداًبيد اليمين صحيفتي

«خاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شفيع منند؛ آنها وسيله تقرب من به سوى خدايند؛ اميدوارم فرداى قيامت به سبب آنها نامه اعمالم، به دست راست من سپرده شود».(1)

ششم: پاسخ به يك پرسش

اشاره

از روايات متعدد و ماجراهاى گوناگونى كه نقل شد، به روشنى مى توان فهميد كه مسلمانان به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اولياى الهى متوسّل مى شدند و آنها را واسطه بين خود و خدا قرار مى دادند و به آبرو و مقام آن انسان هاى پاك، خداوند حاجاتشان را بر آورده مى ساخت و مشكلات و سختى هاى آنان را بر طرف مى كرد، برخى از نمونه هاى ياد شده مربوط به حيات اولياى الهى و برخى نيز مربوط به پس از مرگ آنان بود. اكنون جاى اين سؤال است كه آيا اولياى الهى پس از


1- ديوان الامام الشافعى، ص 27( ناشر مكتبة الاداب، قاهره، چاپ دوم، 1427، تدقيق و تحقيق، صالح الشاعر) صالح الشاعر در توضيح ابيات فوق ذريعه را به معناى« شفيع» و« وسيله» را به معناى« چيزى كه سبب تقرب» مى شود، معنا كرده است

ص: 31

مرگ نيز شاهد حال ما هستند و مى توانند همانند زمان حيات براى ما نزد خدا شفاعت كنند و دعا نمايند. آن چيزى كه وهابيّت به شدّت به دنبال نفى آن است. آنها مى گويند پس از مرگ، آنها از حال ما خبرى ندارند. خداوند درباره پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: « «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَّيِّتُونَ»؛ تو مى ميرى و آنان نيز خواهند مرد».(1) لذا آن حضرت نيز مانند ساير مردم مى ميرد و شخص مرده كه از حال زندگان خبرى ندارد؛ در نتيجه توسّل به او جائز نيست.

البته همان طور كه پيش از اين گفته شد وهّابيت توسّل به پيامبر صلى الله عليه و آله و اولياى الهى را پس از مرگ شرك مى داند، ولى روشن نيست چطور توسّل به كسى كه در زمان حيات به او جايز و مورد ترغيب است، ناگهان پس از مرگ تبديل به كفر و شرك مى شود؟! اگر كسى اين ذوات مقدس را مستقل در تأثير بداند، چه در حيات و چه پس از مرگ مشرك است و اگر مستقل در تأثير نداند و معتقد باشد آنان به اذن الهى، حاجات ما را بر آورده مى كنند و يا از خدا مى خواهند حاجات ما را بر آورده سازد، هرگز دچار شرك نشده است و اگر هم كسى معتقد باشد آنان پس از مرگ صداى ما را نمى شنوند و توانايى رفع مشكل و يا در خواست از خدا را ندارند، بايد بگويد كسانى كه چنين خواسته هايى از اولياى الهى دارند، كارى عبث مى كنند، نه آنكه مشرك هستند. در حالى كه خواهيم ديد آنها داراى


1- زمر، آيه 30

ص: 32

حيات برزخى هستند و سخنان ما را كاملًا مى شنوند و اين بيخبران بزرگترين جسارت را به ساحت قدس پيامبر صلى الله عليه و آله مى كنند.

گزارش يك گفتگو

مناسب است در پاسخ به پرسش فوق گفتگوى خود را با يكى از خطباى وهابى كه در حج 1427 قمرى (1385 ش) اتفاق افتاده بازگو نمايم.

پس از اتمام اعمال حج روزى در مسجدى نزديك محل سكونت ما در مكّه (منطقه عزيزيه شارع السّرور) به نام مسجد سيدالشهداء حمزة بن عبدالمطلب خطيبى پس از نماز ظهر براى نمازگزاران سخنرانى مى كرد. نخست پاداش هاى فراوان انجام حج و نقش آن را در بخشش گناهان برشمرد و روايات جالبى را بازگو كرد، پس از آن گفت: ولى اين پاداش ها مربوط به كسانى است كه مشرك نباشند، چرا كه خداوند فرموده است: « «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ»؛ اگر شرك بورزى به يقين تمام اعمال نيك تو حبط و نابود مى شود».(1)

هم چنين خداوند فرموده: « «مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ»؛ هر كس به خداوند شرك بورزد به يقين خداوند بهشت را بر او حرام خواهد كرد».(2)


1- زمر، آيه 65
2- مائده، آيه 72

ص: 33

سپس افزود: «هر كس كه يا رسول اللَّه، يا علىّ و يا ولىّ اللَّه بگويد مشرك است!!». و در همين ارتباط سخنان زيادى گفت.

آن روز، سخنرانى وى طول كشيد، روز بعد پس از نماز ظهر و سخنرانى هنگامى كه آن خطيب مى خواست از مسجد خارج شود، به نزدش رفتم و پس از سلام و احترام، گفتم: شما ديروز در سخنرانى خود گفتيد اگر كسى يا رسول اللَّه و يا ولىّ اللَّه بگويد مشرك است! آيا واقعاً معتقديد كسى چنين بگويد مشرك است؟ گفت: آرى.

گفتم: آيا نمى شود از رسول خدا خواست كه به درگاه خدا براى ما استغفار كند؟

گفت: دليلى نداريم كه چنين عملى مجاز باشد!

گفتم: به دليل آيه قران كه مى فرمايد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوك فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً».(1)

گفت: اين مربوط به زمان حيات پيامبر است، نه زمانى كه از دنيا رفته است.

گفتم: اكنون سخن ما را نمى شنود؟

گفت: نه! زيرا قرآن مى فرمايد: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَّيِّتُون».(2)

گفتم: اين آيه مى گويد: حيات مادى از رسول خدا صلى الله عليه و آله سلب شده است، ولى نفى مطلق حيات نكرده است. اضافه كردم: اولًا؛ قرآن


1- نساء، آيه 64
2- زمر، آيه 30

ص: 34

مرگ را فناى مطلق نمى داند؛ از مرگ تعبير به توفّى مى كند،(1) يعنى فرشتگان روح را به طور كامل از اين جسم مى گيرند و حيات مادى بشر ادامه نمى يابد؛ ولى اين به معناى بى خبرى مردگان از عالم ما نيست.(2)

ثانياً؛ آيا مقام شهداى احد نزد خدا برتر است يا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله؟

پاسخ داد: پيامبر! گفتم: خداوند درباره شهداى احد مى فرمايد: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»(3)


1- قرآن كريم مى فرمايد:«« حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا»؛ هنگامى كه مرگ يكى از شما رسد، فرستادگان ما روح او را قبض مى كنند». انعام، آيه 61
2- احمد العينى( متوفاى 855) در كتاب عمدة القارى كه شرح صحيح بخارى است درباره موت مى نويسد:« الموت ليس بعدم انّما هو انتقال من دار الى دار؛ فاذا كان هذا للشهداء كان الانبياء بذلك أحقّ وأولى؛ مرگ نابودى نيست، بلكه حقيقت مرگ انتقال از خانه اى به خانه ديگر است، هنگامى كه براى شهيدان چنين باشد( كه نابود نمى شوند و حيات دارند) پيامبران سزاوارتر به اين مقام و جايگاهند». آنگاه مى افزايد:« مع أنّه صحّ عنه أنّ الأرض لاتأكل أجساد الأنبياء؛ علاوه بر آن روايت صحيح داريم كه زمين جسد پيامبران را نابود نمى كند». سپس نتيجه مى گيرد كه انبياء هر چند( پس از مرگ) از ما غايب اند( و ما آنها را نمى بينيم)، ولى به يقين وجود دارند و زنده اند، شبيه فرشتگان كه موجودند و زنده اند، ولى ما آنها را نمى بينيم، هر چند هر كس را كه خداوند مخصوص كرامتش قرار دهد، مى تواند فرشتگان را نيز ببيند!»( عمدة القارى، ج 12، ص 251). از قرطبى نيز نقل شده كه وى از استادش نقل مى كند كه:« مرگ نابودى محض نيست، بلكه انتقال از يك حالت به حال ديگر است؛ و هنگامى كه شهدا زنده اند و نزد خدا روزى مى خورند و خوشحال و مسرورند- همان صفتى كه زندگان در دنيا دارند- به يقين انبيا به اين ويژگى ها سزاوارترند ...».( سبل الهدى والرشاد، صالحى شامى، ج 12، ص 355)
3- آل عمران، آيه 169

ص: 35

خداوند آنان را زنده معرفى مى كند، البته به حيات برزخى؛ لذا پيامبر صلى الله عليه و آله كه برتر از شهدا است نيز حىّ است.

بنابراين، عده اى از مسلمانان معتقدند آن حضرت الان نيز حىّ است و صدايشان را مى شنود و لذا از از آن حضرت مى خواهند براى آنها دعا كند و يا استغفار نمايد؛ ولى شما معتقديد كه آن حضرت پس از رحلت صداى ما را نمى شنود و هيچ ارتباطى با اين عالم ندارد.

حال اگر كسى با اعتقاد به اينكه رسول اكرم صلى الله عليه و آله صدايش را مى شنود، به او توسّل جويد، آيا شما مجاز هستيد كه او را مشرك بخوانيد!؟

ثالثاً؛ در پوسترى كه در همين مسجد روى ديوار درباره فضيلت صلوات بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نصب شده است، رواياتى نقل شده است كه مى رساند آن حضرت صداى ما را مى شنود. گفت: كدام روايات؟

گفتم: ابوهريره از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند:

«صلّوا علىّ فانّ صلاتكم تبلغنى حيث كنتم؛

بر من صلوات بفرستيد؛ چرا كه صلوات و درود شما هر جا كه باشيد به من مى رسد».(1)

ذيل آن روايت نوشته شده:

«رواه احمد و ابو داود و صحّحه الامام النووى؛

احمد و ابوداود آن را نقل كرده اند و امام نووى آن را صحيح شمرده است».(2)


1- سنن ابى داود، ج 1، ص 453، و شبيه آن، مسند احمد، ج 2، ص 367
2- محيى الدين نووى در المجموع، ج 8، ص 275 پس از نقل حديث فوق مى گويد:« رواه ابو داود باسناد صحيح؛ اين روايت را ابو داود با سند صحيح نقل كرده است»

ص: 36

از اين صريح تر، روايت ديگرى است كه باز هم ابوهريره از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:

«ما من أحد يسلّم علىّ إلّاردّ اللَّه عزّوجلّ إلىَّ روحي حتّى أردّ عليه السّلام؛

هيچ كس بر من سلام نمى كند، جز آنكه خداوند روح مرا به من بر مى گرداند، تا سلام او را پاسخ گويم».(1) در ذيل اين روايت نيز نوشته شده:

«رواه احمد

وابوداود باسناد صحيح؛

اين روايت را احمد و ابوداود با سند صحيح نقل كرده اند».(2)

ادامه دادم كه اين روايت از كتب شما است و توسط اداره تبليغ و ارشاد شما تهيه و با تصريح به صحت سند، چاپ و توزيع و در اين مسجد نيز بر روى ديوار نصب شده است. اين روايات به روشنى مى رساند كه صلوات ما به پيامبر صلى الله عليه و آله مى رسد و حتّى پاسخ مى دهد.

آن خطيب وهابى كه خود را در پاسخ عاجز و ناتوان ديد بجاى عذرخواهى شروع كرد به بد گفتن و توهين كردن كه شما چنين و چنان هستيد!!


1- مسند احمد، ج 2، ص 527؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 453
2- محيى الدين نووى پس از نقل حديث فوق مى نويسد:« رواه ابوداود باسناد صحيح»( المجموع، ج 8، ص 272). البته به نظر ما اينكه هر بار با سلامى به رسول خدا صلى الله عليه و آله روح آن حضرت به جسم وى باز گردد تا جواب سلام را بدهد، سپس از بدن خارج شود خيلى روشن نيست؛ زيرا لازمه اش آن است در هر روز كه ميليون ها تن به آن حضرت سلام مى كنند، پيوسته روح به بدن بازگردد و خارج شود، و يا هميشه در جسم باقى بماند. نقل اين حديث از باب استدلال، مطابق كتب مورد پذيرش طرف مقابل است وگرنه بر اساس اعتقاد ما همان روح- بدون بازگشت به جسم- پاسخ سلام را مى دهد

ص: 37

آرى اين است راه و رسم آنها هنگامى كه در جواب عاجز مى شوند.

علاوه بر پاسخ هاى فوق مى توان اين نكته ها را نيز افزود:

رابعاً؛ همه مسلمانان در تشهد و سلام نماز خويش بر آن حضرت سلام مى كنند و مى گويند:

«السلام عليك أيّها النبىّ ورحمة اللَّه وبركاته

» اگر آن حضرت سلام ما را نشنود، سلام دادن به آن حضرت لغو خواهد بود.

عالمان اهل سنت نيز آورده اند: «حداقل در تشهد نماز چنين گفته شود:

التّحيات للَّه، سلامٌ عليك أيّها النبىّ و رحمة اللَّه و بركاته

...».(1)

در روايتى نقل شده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«إنّ للَّه ملائكة سيّاحين يبلّغوني عن امّتي السّلام؛

خداوند فرشتگانى دارد كه (در زمين) به گردش مى پردازند و سلام امتم را به من مى رسانند».(2)

خامساً؛ قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: « «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيداً»؛ حال آنها چگونه است، آن روز كه براى هر امتى گواهى بر اعمالشان مى طلبيم و تو را گواه اينها قرار خواهيم داد».(3)


1- المجموع نووى، ج 3، ص 455، نووى تشهد و سلام را به نحوه هاى ديگر نيز نقل كرده، ولى در همه آنها سلام بر پيامبر آمده است.( همان مدرك، ص 456)
2- مسند احمد، ج 1، ص 387، سنن دارمى، ج 2، ص 317؛ سنن نسائى، ج 3، ص 43؛ مستدرك حاكم، ج 2، ص 421. حاكم پس از نقل حديث مى گويد:« صحيح الاسناد؛ سندش صحيح است»
3- نساء، آيه 41

ص: 38

محتواى آيه اين است كه خداوند از هر امّتى گواه و شاهدى بر آن امّت اقامه خواهد كرد كه همان پيامبران هر امّتى خواهند بود و آنگاه خطاب به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «تو را نيز بر آنها گواه خواهيم آورد» در اينكه مقصود از هولاء چه كسانى هستند، دو نظر عمده وجود دارد؛ كفار قريش يا همه امّت؛(1) ولى روشن است كه شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله بر امّت خود، فرع بر آگاهى از حال امّت است. عمر بن خطّاب از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:

«من زار قبري كنت له شفيعاً او شهيداً؛

هر كس قبر مرا زيارت كند، من براى او (درنزدخداوند) شفاعت خواهم كرد يا به نفع اوگواهى خواهم داد».(2)

همچنين انس بن مالك از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند: «

من زارني بالمدينه محتسباً كنت له شهيداً و شفيعاً يوم القيامة؛

هر كس مرا در مدينه با نيّت خالص زيارت كند، من گواه و شفيع او در روز قيامت خواهم بود».(3)

در روايتى ديگر كه ابوهريره از آن حضرت نقل كرده است، آمده:

«من صلّى علىّ عند قبري سمعته ومن صلّى علىَّ نائياً كفى امر دنياه وآخرته وكنت له شهيداً و شفيعاً يوم القيامة؛

هر كس كنار قبرم بر


1- ر. ك: التحرير و التنوير، ج 4، ص 130؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 269- 270؛ جامع البيان، ج 5، ص 59- 60؛ روح المعانى، ج 3، ص 33- 34
2- الدر المنثور، ج 1، ص 237
3- همان مدرك. شايد به همين دليل بود كه سيوطى مى نويسد: عمربن عبدالعزيز نماينده اى از طرف خود به مدينه فرستاد، تا سلام او را به آن حضرت برساند

ص: 39

من درود بفرستد، من آن را مى شنوم و هر كس از راه دور بر من صلوات بفرستد، امور دنيا و آخرتش كفايت خواهد شد و من در قيامت گواه و شفيع او خواهم بود».(1)

بنابراين، گواهى و اطلاع آن حضرت از حال امّت و توجه به كسانى كه زائر قبر او هستند، دليل روشنى بر نوعى آگاهى و حيات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است.

باز هم تأكيد مى كنيم، وقتى از حيات پيامبر صلى الله عليه و آله سخن مى گوييم، مقصود حيات مادّى كه نياز به آب و غذا و هوا و نور آفتاب و مانند آن داشته باشد، نيست. حياتى كه عوارض دنياى مادّى از رشد و نموّ و فرسايش و آسيب ديدن و تباه شدن در آن باشد، مقصود ما نيست؛ چرا كه اين نوع حيات با مرگ پايان مى پذيرد؛ بلكه مقصود حيات برزخى است كه بدون اين نوع شرايط و عوارض، نوعى آگاهى و شعور در آن وجود دارد، هر چند حقيقت آن به درستى براى ما روشن نيست.

اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله صداى ما را مى شنود و يا سلام ما را پاسخ مى گويد و ناظر بر رفتار ماست؛ پس نوعى آگاهى و اطلاع بر حال ما دارد؛ در نتيجه مى توان همراه با سلام به آن حضرت، به او توسّل جست و همانند زمان حيات مادّى، از ايشان تقاضاى دعا كرد. با اين مدارك روشن، چگونه فرقه وهابى انكار مى كنند معلوم نيست!


1- الدرّ المنثور، ج 5 ص 219؛ كنزالمعال، ج 15، ص 652، ح 42584.

ص: 40

هفتم: فلسفه توسّل

اشاره

گاهى پرسيده مى شود: مگر به درگاه خدا رفتن و از او حاجت خواستن نيازى به واسطه دارد؟ مگر خداوند در قرآن نمى فرمايد:

« «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ»؛ هنگامى كه بندگان من از تو درباره من سؤال كنند (بگو) من نزديكم! دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مى خواند، پاسخ مى گويم».(1)

بنابراين، مى توان به طور مستقيم با خدا سخن گفت، با او نجوا كرد، حاجات خود را از او خواست و مشكل خود را با او در ميان گذاشت، ديگر چه حاجتى به واسطه است؟!

پاسخ اين سؤال آن است كه هر چند براى درخواست از خداوند ضرورتى به واسطه نيست؛ حضرت حق صداى ما را به راحتى مى شنود و در صورتى كه مصلحت بداند حاجات ما را برآورده مى سازد؛ ولى خود خداوند، دستور داده و يا مجاز شمرده است كه بنده او، صالحان و اولياى او را واسطه قرار دهد، و از آنها بخواهد برايش دعا كنند و از خداوند بخواهند حاجاتش را برآورده سازد.

(آيات و رواياتش گذشت)؛ و اين ترغيب الهى مى تواند- حداقلّ- به دو دليل باشد:


1- بقره، آيه 186

ص: 41

الف) راهى نزديك تر براى اجابت

پيامبران و اولياى الهى، نزد خداوند محبوبند، آنها با معرفت ژرف و اعمال خالص خويش نزد او آبرومندند.(1)

طبيعى است كه وساطت و شفاعت و دعاى آنان براى بندگان گرفتار، به اجابت نزديكتر است؛ از اين رو، فرزندان يعقوب از پدرشان مى خواهند براى آنها از خداوند استغفار نمايد و خداوند به مسلمانان گناهكار سفارش مى كند كه- علاوه بر استغفار خود- از رسول خدا بخواهند، تا براى آنان از درگاه خداوند طلب مغفرت نمايد.

ب) قدردانى از تلاش هاى طاقت فرسا

به يقين در زندگى خود و يا ديگران شاهد بوده ايم گاه افرادى كارهاى مهم، حسّاس و تأثير گذارى براى ديگرى انجام مى دهند، مثلًا كسى مى بيند معلّمى تلاش هاى طاقت فرسا براى فرزندانش كشيده، در تعليم و تربيت آنان خالصانه و بيش از توان خود، وقت گذاشته و گاه فرزند منحرف و ناسالم او را در مسير درست قرار داده است و يا پزشكى حاذق با دقّت، مهارت و كمال دلسوزى فرزندش را از خطر مرگ نجات داده است، و يا همسايه و دوستى، زن و فرزندش را از دل آتش سوزان با فداكارى تمام، بيرون كشيده است؛ در اين صورت، آن


1- خداوند درباره عيسى عليه السلام مى فرمايد:«« وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ»؛ او در دنيا و آخرت آبرومند است و از مقرّبان الهى است»( آل عمران، آيه 45)

ص: 42

معلّم دلسوز، پزشك مهربان و دوست فداكار، چنان محبوبيتى پيدا مى كند كه نامه او و يا سفارش و شفاعت او به راحتى مورد قبول واقع مى شود.

اين توصيه پذيرى نشانه قدر دانى از زحمات تأثيرگذار او است.

به بيان ديگر: گاه پاره اى از فداكارى ها به گونه اى است كه پاداش هاى معمول نمى تواند آن را جبران بكند؛ لذا علاوه بر پاداش به خود او، شفاعت و سفارش آن شخص فداكار در حقّ ديگران نيز پذيرفته مى شود؛ مى توان گفت، از جمله پاداش ها، همين است كه اعلام شود، هر گاه فلان شخص براى خطاكاران و گرفتاران شفاعت كند، من آن را مى پذيرم.

اولياى الهى به ويژه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با تلاش هاى فراوانى كه براى گسترش توحيد و مبارزه با شرك و كفر و بت پرستى انجام داده اند، مستحق پاداش هاى عظيم الهى شدند كه بخشى از اين پاداش ها پذيرش استغفار آنان براى گناهكاران، قبول شفاعت آنان و استجابت دعاى آن بزرگان در حق ديگران است.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله در مسير بندگى، انسان سازى و گسترش نداى توحيد، رنج هاى فراوانى را تحمّل كرد؛ نه تنها خود عبد شايسته اى براى خدا بود، بلكه هزاران تن را به سوى بندگى خدا هدايت كرد و از ره آورد آن تلاش ها در طول تاريخ ميلياردها انسان نداى لا اله الّا اللَّه را در عالم سر دادند. او زندگى خود را وقف خدمت به بندگان خدا

ص: 43

و مبارزه با كفر و شرك نمود و در مسير مبارزه با دشمنان خدا از هيچ تلاشى فروگذار نكرد. خوشى هاى دنيوى را رها ساخت، لذّات مادّى را كنار نهاد، به پيشنهادهاى ثروتمندان قريش جهت دست كشيدن از آرمان توحيدى خود پاسخ منفى داد و رنج هاى اتّهام، توهين، تبعيد و جنگ را به جان خريد، ولى دست از دعوت الهى خود نكشيد.

بسيار بجاست كه خداوند براى قدردانى از تلاش هاى آن حضرت، شفاعت او را براى گناهكاران و گرفتاران بپذيرد و به بركت دعاى او، قحطى و خشكسالى را رفع كند و آلام رنج ديده اى را التيام بخشد و مشكل گرفتارى را مرتفع سازد.

ولى متأسفانه وهابى ها بر اثر تعصّب شديد به اين حقايق دسترسى پيدا نمى كنند.

تكريم پيامبر صلى الله عليه و آله در قرآن كريم

خداوند بزرگ در مواضع متعدّدى از قرآن به تعظيم و تجليل از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله پرداخته و مؤمنان را به آن توصيه كرده است؛ روشن است كه توسّل به چنين شخصيّتى، مصداق تجليل و تكريم آن حضرت از سوى مؤمنان است.

خداوند در قرآن به جان پيامبر صلى الله عليه و آله سوگند ياد مى كند و مى فرمايد:

« «لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِى سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ»؛ به جانت سوگند اينها در مستى خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده اند)».(1)


1- سوره حجر، آيه 72

ص: 44

خداوند خشنودى پيامبرش را مى طلبد و مى فرمايد: « «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا»؛ نگاه هاى انتظارآميز تو را به سوى آسمان مى بينيم، اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى باز مى گردانيم».(1)

به تعبير مفسّر معروف اهل سنّت، فخر رازى «خداوند در اين آيه نفرمود: «قبلة أرضاها؛ قبله اى كه مرا خشنود سازد»، بلكه فرمود:

«قبله اى كه تو را خشنود سازد». گويا خداوند مى فرمايد: «يا محمّد كلّ أحد يطلب رضاى و أنا أطلب رضاك فى الدّارين اى محمد همگان خشنودى مرا مى طلبند و من در دنيا و آخرت خشنودى تو را مى طلبم» اما در دنيا، همان چيزى كه در اين آيه ذكر شد (كه قبله مورد رضايت تو را برگزيدم) و اما در آخرت نيز فرمود: «وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى»؛ «به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مى كند كه خشنود شوى (كه شفاعت تو را در حق امت خواهم پذيرفت)(2)».(3)

همچنين قران از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با دو وصف رأفت و مهربانى ياد مى كند و مى فرمايد: « «بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ»؛ او نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است».(4)


1- سوره بقره، آيه 144
2- سوره ضحى، آيه 1
3- مفاتيح الغيب( تفسير فخر رازى)، ج 4، ص 82
4- توبه، آيه 128

ص: 45

رسول خدا صلى الله عليه و آله به قدرى محبوب خداست كه خداوند همراه فرشتگان پيوسته بر او درود مى فرستند: « «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً»؛ خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند، اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوئيد و تسليم فرمانش باشيد».(1)

همچنين در صورتى كه آن حضرت براى گنه كاران استغفار كند، خداوند از آنان مى گذرد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً».(2)

بنابراين، توسّل به چنين شخصيتى و واسطه قرار دادن آن حضرت به نزد خداوند- با اين محبوبيت و عظمتى كه نزد خدا دارد- امرى پسنديده و مورد ستايش و رغبت است و چون همه اين امور به خدا باز مى گردد، تأكيد بر توحيد است.

امامان اهل بيت آن حضرت نيز در پرتو بندگى خدا و انتساب به رسول خدا صلى الله عليه و آله محبوب الهى اند و توسّل به آنان نيز در استجابت دعا، رفع مشكلات و برآوردن حاجات- به اذن اللَّه و فرمان خدا- بسيار مؤثّر است.

هشتم: توسّل عين توحيد است نه شرك

با توجّه به آنچه كه گفته شد، توسّل به رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت


1- احزاب، آيه 56
2- نساء، آيه 64

ص: 46

نه تنها شرك نيست، بلكه عين توحيد است؛ زيرا از ابعاد توحيد، توحيد در اطاعت و فرمانبرى خداوند است و كسى كه به اولياى الهى متوسّل مى شود چون فرمان خدا را اطاعت مى كند، در حقيقت از خدا فرمانبردارى كرده است. متوسّل مؤمن مى داند كه هر چه در اين عالم تحقّق مى آيد و هر جنبشى به وجود مى آيد، با اذن الهى و تحت نظر اوست.

اين مسلمان براى رفع تشنگى به سراغ آب و براى رفع گرسنگى به سراغ نان مى رود و براى درمان از دارو استفاده مى كند، ولى با اين حال مى داند كه اينها واسطه و عالم اسباب هستند و سيراب كننده واقعى، رافع گرسنگى و درمان گر حقيقى خداوند است «وَالَّذِى هُوَ يُطْعِمُنِى وَيَسْقِينِ* وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ».(1) و اگر به سراغ اين امور مى رود، چون آفريده هاى الهى است و اين آثار را خدا در آنها قرار داده است و همه اين اشيا به اذن الهى تأثير گذار است.

توسّل به اولياى الهى نيز از اين قبيل است. ما به فرمان خدا براى بخشش گناهان به سراغ اولياى الهى مى رويم و براى رفع گرفتارى ها از آنان مى خواهيم براى ما دعا كنند و يا مشكل ما را مرتفع سازند، امّا مى دانيم همه آنها واسطه فيض و مجراى الطاف الهى اند امّا آن كس كه رفع مشكل مى كند خداست، همانگونه كه سيراب كننده ما خداست.


1- سوره شعرا، آيه 79 و 80

ص: 47

به بيان ديگر: گاهى خداوند شفاى ما را در داروى شفابخش قرار داده است و گاه در دعاى ولىّ خدا، امّا شفابخش واقعى خود اوست.

اكنون با اين اعتقاد- كه در باور هر مسلمانى است، چه بر زبان بياورد و چه نياورد- آيا متوسّل به پيامبر و اولياى محبوب الهى مشرك است، يا موحّد؟

آيا او فرمانبردار خداست و يا عاصى و نافرمانبر؟

آيا او قابل احترام است و يا مستحق توهين؟

آيا او خونش محترم است و يا مهدور الدم؟

باور ما اين است كه چنين شخصى قابل احترام، شايسته تجليل، موحّد واقعى و مؤمن حقيقى است. حتّى مى توان گفت: آن كس كه به كار سازى رسول خدا اعتقادى ندارد، به مدينه مى رود امّا رسول خدا صلى الله عليه و آله را واسطه قرار نمى دهد و خيال مى كند از آن حضرت كارى ساخته نيست و به توصيه آيه سوره نساء عمل نمى كند، او نافرمان است و بايد از اين اعتقاد دست بردارد و از اين گناه استغفار كند.

آيا از اين روشنتر مى شود گفت؟ اما افسوس كه تعصّب ها گاه اجازه درك مطالب واضح را نمى دهد.

جمع بندى:

1. وهابيّون بر خلاف عقيده همه مذاهب اسلامى توسّل به اولياى الهى را شرك مى دانند و متوسّلان به آن ذوات مقدّس را مشرك

ص: 48

و مهدورالدم مى شمارند؛ اين عقيده كه سبب ريختن خون جمع كثيرى از مسلمين شده و هر روز خون هاى بيگناهان بيشترى ريخته مى شود و چهره اسلام را در جهان خشن و نفرت انگيز معرّفى كرده است، مورد نقد و بررسى قرار گرفت. روشن شد كه توسّل به اولياى الهى در حقيقت آنها را واسطه و شفيع قرار دادن در نزد پروردگار است و اين عمل، ريشه قرآنى دارد، چرا كه انبياى الهى با اذن خداوند مشكل گشايى مى كردند و براى گناهكاران استغفار مى نمودند و خداوند نيز مسلمانان گنه كار را به مراجعه نزد رسولش براى طلب مغفرت سفارش مى نمايد.

2. از روايات و ماجراهاى تاريخى استفاده شد كه مسلمانان در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله به نزد آن حضرت مى آمدند و از آن حضرت طلب دعا كرده و خدا را به مقام و عظمت رسولش مى خواندند تا حاجاتشان برآورده شود.

3. همچنين روشن شد كه به آن حضرت پيش از وجود خاكى اش و پس از رحلت توسّل جسته شد و به بركت مقامش مشكلات گرفتاران حل شد.

4. مسلمانان علاوه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله به ديگر اولياى الهى نيز متوسّل مى شدند، چرا كه توسّل به اولياى الهى به اين معنا نيست كه آنها را مستقل از خدا، كارساز بدانيم؛ بلكه آنان فقط به سبب مقامات معنوى كه در سايه بندگى خداوند، به دست آوردند، مى توانند

ص: 49

واسطه فيض پروردگار شده و به بركت دعاى آنان خداوند مشكلات را رفع و گناهان را عفو نمايد.

5. اشتباه مهم وهابيّت اين است كه معتقدند توسّل به اولياى الهى پس از مرگ آنان جايز نيست؛ زيرا با مرگ همه چيز تمام شده و آنان صداى متوسّلان را نمى شنوند؛ و پاسخ داده شد كه اوّلًا، اگر بر فرض آنان از حال و مقام و جايگاه ما آگاه نباشند، حدّاكثر سخنى كه مى توان گفت آن است كه توسّل به آن حضرت و ديگر اولياى الهى امرى بى ثمر است، نه شرك. ثانياً، مرگ به معناى فنا و نابودى نيست، بلكه انتقال از حياتى به حيات ديگر است؛ ثالثاً، از آيات و روايات متعدّدى بر مى آيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله صداى ما را مى شنود، سلام ما به محضرش مى رسد و آن حضرت پاسخ مى دهد و همه اين حقايق نشان از هوشيارى و آگاهى آن حضرت نسبت به امّت خويش دارد.

6. در گفتارى ديگر، فلسفه توسّل مورد بحث قرار گرفت، و گفته شد كه توسّل به اولياى الهى راهى نزديكتر براى اجابت دعاهاست و همچنين فلسفه ديگر سفارش خداوند به توسّل به اوليايش، براى قدردانى از زحمات آنان و نوعى پاداش در برابر رنج هاى طاقت فرساى آنان است.

روشن شد كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله محبوب خداست و خداوند در قرآنش به گونه هاى مختلف از آن حضرت تجليل كرده است و جواز توسّل به آن حضرت نيز نوعى تجليل از سوى خدا و تكريم از سوى

ص: 50

امّت است.

7. سخن آخر اينكه نه تنها توسّل شرك نيست، بلكه عين توحيد است؛ زيرا در مسير فرمانبرى الهى انجام مى گيرد و متوسّل به ولىّ خدا كاملًا مى داند، آن بزرگان فقط واسطه فيض اند و مجراى رحمت الهى. آن كس كه خيال مى كند، رسول خدا و ولىّ خدا- پس از مرگ- كارى از عهده اش بر نمى آيد، بايد استغفار كند و عقيده اش را تغيير دهد، به خيل گسترده مسلمانان فرمانبردار بازگردد و از اختلاف انگيزى و اتهام و خشونت و خونريزى آن هم به نام اسلام دست بردارد.

پايان

ص: 51

فهرست منابع

1. قرآن كريم

2. الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ابوعمر يوسف بن عبداللَّه بن محمد بن عبدالبر، تحقيق على محمد البجاوى، دارالجيل، بيروت، چاپ اوّل، 1412 ق.

3. البداية والنهاية، ابن كثير دمشقى، دارالفكر، بيروت، 1407 ق.

4. تاريخ الاسلام، شمس الدين محمد ذهبى، تحقيق عمر عبدالسلام، دارالكتاب العربى، بيروت، چاپ دوم، 1413 ق.

5. تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، تحقيق مصطفى عبدالقادر عطا، دارالكتب العلمية، بيروت، 1417 ق.

6. تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر دمشقى، دارالفكر، بيروت، 1415 ق.

7. التحرير والتنوير، محمد بن طاهر (ابن عاشور)، مؤسسة التاريخ، بيروت، چاپ اوّل، 1420 ق.

8. تفسير القرآن العظيم (تفسير ابن كثير)، ابن كثير دمشقى،

ص: 52

دارالكتب العلمية، منشورات محمد على بيضون، بيروت، 1419 ق.

9. الثقات، محمد بن حبان، مؤسسة الكتب الثقافية، حيدرآباد هند، 1393 ق.

10. جامع البيان فى تفسير القرآن (تفسير طبرى)، محمد بن جرير طبرى، دارالمعرفة، بيروت، 1412 ق.

11. الدرّ المنثور، جلال الدين سيوطى، دارالفكر، بيروت، 1423 ق.

12. دلائل النبوة، احمد بن حسين بيهقى، تحقيق عبدالمعطى قلعجى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1405 ق.

13. ديوان الإمام الشافعى، تدقيق وتحقيق صالح الشاعر، مكتبة الآداب، قاهرة، چاپ دوم، 1427 ق.

14. روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، سيد محمود آلوسى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1415 ق.

15. سبل الهدى والرشاد، صالحى شامى، تحقيق عادل احمد عبدالموجود، دارالكتب العلمية، بيروت، 1414 ق.

16. سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد قزوينى، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقى، دارالفكر، بيروت، بى تا.

17. سنن ابى داود، ابن اشعث سجستانى، تحقيق سعيد محمد اللحام، دارالفكر، بيروت، 1410 ق.

18. سنن ترمذى، ابوعيسى ترمذى، تحقيق عبدالرحمن محمد

ص: 53

عثمان، دارالفكر، بيروت، چاپ اوّل، 1424 ق.

19. سنن دارمى، عبداللَّه بن بهرام دارمى، مطبعة الحديثة، دمشق.

20. سنن نسائى، احمد بن شعيب نسائى، دارالفكر، بيروت، 1930 م.

21. شواهد التنزيل، حاكم حسكانى، مجمع الإحياء الثقافة الاسلامية، چاپ اول، بى تا.

22. شيخ پاسخ مى گويد، آيت اللَّه مكارم شيرازى، انتشارات امام على بن ابى طالب عليه السلام، چاپ يازدهم، 1387 ش.

23. صحيح بخارى، ابوعبداللَّه محمد بن اسماعيل بخارى، دارالجيل، بيروت.

24. صحيح مسلم، مسلم بن حجّاج نيشابورى، دارالفكر، بيروت.

25. عمدة القارى، بدرالدين محمود بن احمد العينى، دار احياء التراث العربى، بيروت.

26. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والافتاء، جمع وترتيب احمد بن عبدالرزاق الدرويش، دارالمؤيد، رياض، چاپ پنجم، 1424 ق.

27. فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى، دارالمعرفة، بيروت، چاپ دوم.

28. كتاب العين، خليل بن احمد فراهيدى، مؤسسه دارالهجرة، چاپ دوم، 1409 ق.

ص: 54

29. كنزالعمّال، متقى هندى، مؤسّسة الرسالة، بيروت، 1409 ق.

30. لسان العرب، ابن منظور اندلسى، دارصادر، بيروت، 1997 م.

31. مجمع الزوائد، نورالدين ابوبكر هيثمى، دارالكتب العلمية، بيروت، 1408 ق.

32. المجموع شرح المهذب، محيى الدين بن شرف نووى، دارالفكر، بيروت.

33. مجموعه مؤلفات شيخ محمد عبدالوهاب، عربستان سعودى، چاپ دوم، 1422 ق.

34. المستدرك على الصحيحين (مستدرك حاكم)، حاكم نيشابورى، تحقيق يوسف عبدالرحمن مرعشلى.

35. مسند احمد، احمد بن حنبل، دارصادر، بيروت.

36. المصنف، ابن ابى شيبه كوفى، تحقيق سعيد اللحام، دارالفكر، بيروت، چاپ اوّل، 1409 ق.

37. مفاتيح الغيب، فخرالدين رازى، دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ سوم، 1420 ق.

38. الموسوعة الفقهية (الكويتية)، وزارة الاوقاف والشؤون الاسلامية، كويت، چاپ سوم، 1421 ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109